غزل شماره 68 فال حافظ : ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست

فال حافظ

غزل فال شما :

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

مردم دیده ز لطف رخ او در رخ او
عکس خود دید گمان برد که مشکین خالیست

می‌چکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گر چه در شیوه گری هر مژه‌اش قتالیست

ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست

بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیت خیر مگردان که مبارک فالیست

کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
حافظ خسته که از ناله تنش چون نالیست

پخش آنلاین این غزل

تعبیر فال شما :

عجله کردن به نفع شما نیست، صبوری کنید و امید خود را از دست ندهید، ایام سختی را گذرانده اید و برای رسیدن به هدف بیش از حد توان منتظر بوده اید، اما سرانجام پاسخ این انتظارها را خواهید گرفت و به مراد دل تان می رسید.

اسرار دل را برای هر کسی فاش نکنید و از تلاش و توانایی های خود استفاده کنید تا به مقصود برسید.

 

هرچند امروز حال و روز خوشی نداری اما فال تو، مبارک فالی است. کمی صبر و حوصله به خرج بده، همه می‌دانند که چقدر انتظار تو برای رسیدن به مقصودت طولانی شده ولی بالاخره روزی این انتظار پایان می‌یابد و به مطلوب خود خواهی رسید. کاری مکن که انگشت‌نمای خاص و عام شوی. تو توانایی بسیاری برای کار کردن داری و همین موضوع باعث می‌شود که به هدفت برسی و خستگی‌ات دربرود.

نتیجه فال شما:

1. معشوق من که صورتی زیبا چون ماه دارد، هفته ای است که از پیشم رفته و گویی به اندازه ی یک سال است که او را ندیده ایم و تو چه می دانی که درد دوری و فراق تا چه اندازه سخت و غیر قابل تحمل است!
2. چهره اش لطیف و چنان روشن است که عکس هر چیزی را مثل آینه در خود نشان می دهد؛ مردمک چشم من -که نقطه ی سیاهی است -عکس خود را در آینه ی صورت او دید و پنداشت که صورتش خال سیاهی دارد.
3. لب او مثل شکر شیرین است و چنان لطیف که چون کودکی شیرخوار، گویی لبش از شیر مادر مرطوب است، اما با این همه جوانی و لطف، مژه هایش و نگاهش مثل تیر بر دل عاشق می نشیند؛ نگاهش عاشق کش است.
4. ای معشوق! همه ی مردم شهر تو را مهربان و بزرگوار می دانند، اما به من که غریب این دیارم، محبتی نمی کنی و در کار این عاشق غریب، سهل انگار و بی توجهی.
5. از این پس، هیچ شک و شبهه ای در مسأله ی جوهر فرد (جزء بسیار کوچک از یک عنصر که دیگر قابل تقسیم نباشد)ندارم؛ زیرا دهان کوچک و زیبای تو -که دیدنش برای ما ممکن نیست -دلیل بسیار خوبی برای اثبات آن است.
6. ای یار! به ما مژده دادند که به دیدار ما خواهی آمد؛ چه نیت خوب و مبارکی است؛ پس بر همان قصد و نیت باش و آن را تغییر مده.
7. حافظ دردمند و آزرده که از ناله ی فراوان، تنش همچون نی ضعیف و سست شده، چگونه بار غم هجران

شرح ابیات غزل:

(۱) جانانه مهوش من، دراین هتفه از شهر بیرون رفته و دوری او در چشمم به درازی سالی آمده است. تو چه می‌دانی که حالت فراق و دوری تا چه حد دشوار است.

(۲) تَصویِر مردمک دیده‌ام به سبب نرمی و لطافت چهره‌ دلدار در صورت او منعکس شد و او به گمانش که خال مشکینی را در آن چهره می‌بیند.

(۳) ( توگویی) هنوز از لب شکرین این نوجوان بوی شیر مادرمی‌آید هرچند که در دلبری و فریبندگی هر مژه او به مانند قاتل بی‌رحمی می ماند.

(۴) ای آنکه در همه شهر به بذل و بخشش مشهوری جای شگفتی است که نسبت به غریبان بی‌اعتنا و بی‌توجهی.

(۵) از این پس در وجود کوچکترین ذره اتمی تردیدی به دل راه نمی‌دهم چرا که بهترین مثال و درستی این معنا دهان تست.

(۶) خبر خوشی رسیده که از سوی ما خواهی گذشت این نیت خیر را تغییر مده که پیشامد و اتفاق نیکویی است.

(۷) تن خسته و ناتوان حافظ با چه تدبیری بار غمت را که چون کوهی سنگین است بکشد که از شدت ناله و زاری به مانند نی بوریا لاغر شده است.

کمی بیشتر در خصوص غزل فال تان بدانید:

معنی و تفسیر غزل شماره ۶۸ حافظ


بیت اول


ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست


جانان من در این هفته از شهر رفت لیکن این یک هفته در نظر من یک سال می‌آید. تو چه می‌دانی که هجران و دوری از محبوب چقدر سخت است.
 
✦✦✦✦

بیت دوم


مردم دیده ز لطف رخِ او در رخِ او
عکسِ خود دید گمان برد که مشکین خالیست


مردمک چشم در اثر لطافت و ظرافتِ رخ جانان، در رخِ او نظیر خود را دید و گمان برد که مشکین خالی است. یعنی مردمک چشم در روی، چون آیینه جانان عکس خود را دید و گمان برد که آن عکس خالِ مشکین است.
 
✦✦✦✦

بیت سوم‌


می‌چکد شیر هنوز از لبِ همچون شِکرش
گرچه در شیوه‌گری هر مژه اش قتالیست


از لب همچون شکر آن جانان هنوز شیرِ مادر می‌چکد؛ یعنی هنوز کم سن و سال است، اگرچه در شیوه‌گری و ناز هر مژه‌اش برای هلاک کردن جمعیت عشاق کافی است.
 
✦✦✦✦

بیت چهارم‌
 

ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر
وه که در کارِ غریبان عجبت اهمالیست‌

 
ای جانانی که در همه شهر در کرم انگشت‌نما و معروف هستی، یعنی به کرم مشهوری؛ شگفتا که کوتاهی عجیبی در کارِ غریبان داری. حاصل اینکه نسبت به همه کس با احسان و لطف هستی، اما نسبت به غریبان اهمال می‌ورزی. خواجه خود را از غربا می‌داند.

✦✦✦✦

بیت پنجم


بعد از اینم نبود شائبه در جوهر فرد
که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست


از این به بعد دیگر در وجود جوهر فرد شک نخواهم داشت. یعنی طبق عقیده متکلّمین عقیده دارم که جوهر فرد وجود دارد زیرا دهان تو برای اثبات این نکته استدلال خوبی است. حاصل اینکه، دهان تو برای اثبات وجودِ جوهرِ فرد دلیلی روشن است، زیرا در کوچکی مانند جزء غیر قابل تجزیه می‌باشد. [جوهر فرد = جزیی است غیر قابل تجزیه، متکلّمین قائل به وجود جوهر فرد هستند و گویند تمام اشیاء از این اجزاء مترکبند. اما حکما به وجود جوهر فرد قائل نشده‌اند و گویند تمام اشیاء از هیولا و صورت ترکیب یافته‌اند.]
 
✦✦✦✦

بیت ششم


مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد
نیّتِ خیر مگردان که مبارک فالیست


مژده دادند که از نزدِ ما عبور خواهی کرد یعنی قصد عبور از بر ما داری، این یک نیت خیر است پس نیت خیرت را تغییر مده که فال و نیتی مبارک است.
 
✦✦✦✦

بیت هفتم


کوهِ اندوهِ فراقت به چه حالت بکشد
حافظِ خسته که از ناله تنش، چون نالیست


کوهِ غم هجرانِ تو را حافظ با چه فن و تدبیر بکشد که از ناله و زاری، تنش مثل نال ضعیف گشته. یعنی کوهِ بارِ هجران را چگونه تحمل نماید که از دردِ عشق و محبت، چون نال ضعیف و نحیف شده است.

پاسخ دهید