غزل شماره 8 فال حافظ : ساقیا برخیز و درده جام را

فال حافظ

غزل فال شما :

ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر
برکشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را

دود آه سینهٔ نالان من
سوخت این افسردگان خام را

محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

پخش آنلاین این غزل

تعبیر فال شما :

ناامید نباشید و با عزمی راسخ دوباره از جای برخیزید و به تلاش خود ادامه دهید. با تنبلی به هیچ موفقیتی دست پیدا نمی کنید. نگران مسائل مالی و دنیوی نباشید، این جهان گذرا است و این روزهای سخت به زودی تمام خواهند شد پس شاد باشید و غم گذشته و آینده را نخورید.

با صبر و آرامش به آرزو و معشوق خود خواهید رسید و دنیا زیبایی های خود را به شما نشان خواهد داد. هرکسی قابل اعتماد نیست، اسرار درون خود را نزد هر کس فاش نکنید چون ممکن است پشیمان شوید.

 

دل در گروی مهر کسی داری و دم برنمی‌آوری، صبر پیشه کردی و با یادش خود را خوش نگه می‌داری، راز دل را هم به کسی نمی‌گویی، در این ورطه از هیچ‌چیز هم هراس نداری جز ناکامی… با یک یا علی از جا بلندشو و بدون ناامیدی به تلاشت ادامه بده. تنبلی در کار هیچ سودی برای تو نخواهد داشت.
چرا غم این دنیای فانی را می‌خوری؟ همه این روزها خواهند گذشت بنابراین شاد باش و نگران مشکلات مالی نباش که به زودی حل خواهند شد. راز دلت را برای هر کسی بازگو نکن زیرا با بیان کردن آن گرفتار خواهی شد.
تو را بشارت باد و بخند که به مقصود و دلارام خود خواهی رسید با کمی صبر دنیا به کامت خواهد شد و تنها اگر صبر داشته باشی، به مراد دل می‌رسی.

نتیجه فال شما:

۱-   چرا تا این اندازه به خود رنج می دهی اعصاب خود را نارحت می سازی ؟ شما که انسانی پاک و داری قلبی مهربان و با صفا هستید چرا زود رنج هستید و وسواس دارید ، عزیزم دنیا را هر طورگرفتی ، همان گونه می شود
۲-   درست است که دل در گرو مهر کسی داری و دم بر نمی آوری و با یاد او خوش هستی اما بدان که راز دل خود را با هرکسی نگویی زیرا با صبر این مشکل حل میشود و به مرادت می رسی اما کمی با حوصله باش و گاهی پنهانی از او سراغی بگیر
۳-   حال و هوای شما مانند کسی است که می گوید : اگر چه نخواستن شهرت نزد خردمندان بدنامی است ولی ما خواستار نام و مقام نیستیم بلکه به مستی و رسوایی عشق دل خوش داریم ، این مطلب را حافظ دربیت سوم به شما گوشزد می کند
۴-   با صبر و حوصله حتماٌ به مرادت می رسی مســـــافرت را توصیه نمی کنم ولی خرید را سفارش می کنم و ازفروش منصرف شوید بیمار وضع خوبی ندارد مسافر خبری می دهد موفقیت درکارهمراه شماست
۵-   می دانی انسان موفق می داند که چگونه می توان جدی بود بی آنکه خشک و رسمی باشد ولی بازنده غالباً خشک و رسمی است زیرا فاقد توانایی جدی بودن می باشد
۶-   از ملاحت و بانکی و خوش قلبی خود برای جلب نظر دیگران بهره بگر ولی دل مردم را نشکن و صدقه بده و نذری که کردی اداکن
۷-   سه نفر به شما حسادت می ورزند و ۲ نفر عاشقانه شما را دوست دارند سعی کن مغرور نباشی زیرا غرور عامل شکست می باشد
۸-   حضرت علی (ع) می فرماید : به زندگی امیدوار باش زیرا آتش اندوه و غم بدن آدمی را می گدازد و مانند فلز مذابی آب می کند
۹-   آنچه که هم اکنون درذهن شما وارد می شود هماناست که حافظ دربیت ۴ می گوید و پاسخ آن را دربیت آخر به شما داده است .

شرح ابیات غزل:

1.چه کسی به آنها که ملازم خدمت سلطان هستند این دعا را می رساند؛ که به شکر اینکه پادشاه هستی با بیچارگان بی مهری مکن.

2.از مدعی که چون دیو از عواطف انسانی عاریست به خدا پناه می برم؛ شاید آن شهاب ثاقب این ستاره کوچک را یاری دهد.

3.نگار من، اگر مژه سیاهت با اشاره دستور قتل ما را داد؛ متوجه فریبکاری او باش و کار غلط مکن.

4.وقتی گونه ها را بر افروخته می کنی دل خلق عالم را می سوزانی؛ برای تو چه فایده دارد که با مردم مدارا نمی کنی.

5.تمامی شب را به این امید می گذرانم که نسیم صبح از آشنایی برایم پیام محبت بیاورد، تا مایه نوازش و تسلای خاطرم گردد.

6.محبوب من چه قیامتی براه انداختی که چهره مثل ماه روشن و قد و بالای مثل سرو دلربای خود را به عاشقان نشان دادی.

7.به خدا قسمت می دهم که به حافظ سحر خیز جرعه ای شراب بده؛ زیرا دعایی که صبحگاه در حق شما کند موثر و مستجاب خواهد شد.

کمی بیشتر در خصوص غزل فال تان بدانید:

تفسیر عرفانی

1.ای ساقی برخیز و در میان عاشقان، جام شراب را به گردش درآور تا از آن بنوشیم و مست شویم و غم و اندوه روزگار را به فراموشی بسپاریم و فقط به تو بیندیشیم.
2.ای معشوق!جام شراب را به دستم بده تا از آن بنوشم و مست گردم تا این خرقه ی سیاه رنگ ریایی را از سر درآورم و به دور اندازم و به دور از تزویر و ریا به عبادت تو مشغول شوم.
3.اگر چه باده نوشی و مست شدن، نزد عاقلان و زاهدان ظاهرپرست، سبب بدنامی و رسوایی است، اما به این سخنان اعتنایی نداریم و از این ننگ و بدنامی نمی هراسیم.
4.ای معشوق!باده بده تا بنوشیم و مست گردیم و تکبّر و خودبینی را از سر بیرون کنیم؛ تا کی گرفتار غرور و هوای نفس باشیم؟ خاک بر سر این نفس بدعاقبت باد.
5.آه آتشین من که از سینه ی سوزان و پر خون من بیرون می آمد، چنان بود که در این مرده دلان بی تجربه و خام -که از لذات عشق و مستی محرومند -اثر کرد و شوری در میانشان برپا شد.
6.در تمام دنیا حتی یک همراز پیدا نمی شود که بتوانم اسرار دل عاشق خود را برایش فاش کنم؛ چون هیچ کس نمی فهمد که من چه می خواهم بگویم.
7.دلم به عشق معشوق و دلآرامی خوش است که به یک باره قرار و آرامش را از من ربوده است.او اطمینان قلبی ای به من عطا کرده که در روزگار هجران نیز با یاد وصالش سکونت و آرامشی برای حاصل می شود و هرگز غمگین نمی شوم.
8.هر کس که معشوق مرا که سرو قامتی در کمال و زیبایی است، دید، دیگر به سرو چمن توجهی ندارد.کسی که دلش جلوه گاه حضرت دوست شده باشد، کجا می تواند به مظاهر عالم طبیعت نظر داشته باشد؟!
9.ای حافظ! گر چه تحمل روزگار فراق، بسیار سخت است، ولی صبر کن؛ چون روزی مورد عنایت معشوق قرار خواهی گرفت و به کام دل خود واصل خواهی شد و روزگار وصال خواهد رسد.

 

غزل به قلم عطاری کرمانی :

ساقیا برخیز و درده جام را      خاک برسر کن غم ایم را
ساغر می برکفم نه تا زبر        برکشم این دلق ازرق فام را
گرچه بد نامیست نزد عاقلان       ما نمی خواهیم ننگ و نام را
باده درده چند ازین باد غرور؟        خاک برسر نفس نافرجام را
دود آه سینه نالان من       سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شیدای خود          کس نم بینم زخاص و عام را
با دلارامی مرا خطر خوش است      کز دلم یکباره برد ارام را
ننگرد دیگر به سرو اندرچمن      هرکه دید آن سرو سیم اندام را
صبرکن حافظ به سختی روز و شب    عاقبت روزی بیابی کام را

پاسخ دهید